جبرگرایی و جبر محیطی
- توضیحات
- زیر مجموعه: موضوعات
- دسته: برنامه ریزی شهری
- نوشته شده توسط a.moarrefi
- بازدید: 6008
بنیانگذاران اصلی جبرگرایی که در قرن 19 و 20 مطرح میگردد نه جغرافیدانان که حیوان شناسان،اکولوژیستها،داروین و داروینیستها میباشند
بنیانگذاران اصلی جبرگرایی که در قرن 19 و 20 مطرح میگردد نه جغرافیدانان که حیوان شناسان،اکولوژیستها،داروین و داروینیستها میباشند.ارائه دهنده تفکر فلسفی جبر گرایی در جغرافیا را به صحیح یا به غلط راتزل میدانند.در هر صورت جغرافیدانانی که تحت تأثیر افکار راتزل و کتاب«سیاست جغرافیایی»12و یا«ژئوپلتیک»او هستند و مفاهیمی چون فضای حیاتی را به او نسبت میدهند،بر جبر جغرافیایی جنبه سیاسی داده اند و متأسفانه احزاب نازیسم و فاشیسم برداشتهایی بسیار خطرناک از اندیشههای راتزل کرده اند که در اینجا لازم است برای روشنتر شدن موضوع اندکی به مسائل قبل از راتزل بپردازیم.
دکتر یدا...فرید در کتاب سیر اندیشه در قلمرو جغرافیای انسانی تحت عنوان«اکولوژی و زایش مکتب محیط گرایی در آلمان،فردریک راتزل»می نگارد:
«راتزل به هنگامی که تحصیلات عالی خود را در دانشگاه"ینا"تعقیب میکرد تحت تأثیر افکار حیوان شناس دانشمندی به نام"ارنست هکل"قرار گرفت.هکل خود متأثر از اثر معروف داروین به نام"اصل انواع"بود...به نظر هکل در فلسفه داروین محیط محرک و عامل اساسی در تکامل است و بنابراین هکل نیز محیط را موضوع اساسی علم اکولوژی میدانست و با ژرفنگری خاصی تأثیرات آن را روی موجودات زنده مطالعه میکرد.»13
«راتزل»جغرافیدان جبرگراست و به نظر وی شرایط طبیعی عامل قطعی و تعیین کننده رویدادهای انسانی و پدیدههای جغرافیایی است،(جبر جغرافیا).با این همه ضمن بررسی موانع اشغال زمین،اظهار میکند که در قلمرو«اکومن»هر ملت به وسعت زمینی دست مییابد که اشغال آن با شکل تمدن ناظر بر حیاتش که بقای آن نیز جز با بسط و وسعت یابی و بالاخره تسلط بر «فضای حیاتی»بیشتر،امکان ناپذیر است،در ارتباط میباشد و بدینسان راتزل با بکار بردن مفهوم «توسعه و گسترش»که خود در مسیر زمان انجام شدنی است،جغرافیای انسانی را به تحقیقات تاریخی و با بکار بردن مفهوم «تمدن»و فضای اشغالی و حیاتی هر ملت،جغرافیای انسانی را در جهت مسائل (12)-عدهای معتقدند در افکار راتزل تحریفات بسیار شده است،یکی از دلایل این تحریفات را ترجمههای ناقص و بد میس الن سمپل شاگرد راتزل به انگلیسی و عدم آشنایی جغرافیدانان آمریکایی به زبان آلمانی دانستهاند. مراجعه شود به«تأثیر اوضاع و احوال زندگی و عوامل اجتماعی در نظرات جغرافیای راتزل»اثر آندره لویی سانگن،ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم،فصلنامه تحقیقاتی جغرافیایی،شماره 17.
(13)-فرید،یدا...،سیر اندیشه در قلمرو جغرافیایی انسانی،دانشگاه تبریز،چاپ دوم سال 1366،ص 3.4
فصل ششم کتاب به "جبرمحیطی،امپریالیسم و امکان گرایی" پرداخته شده است. در این فصل، به این دو مبحث با بیان نظرات پیشگامان و نظریه پردازان این دو پارادایم اصلی جغرافیا پرداخته شده است. در بیان مبحث "جبر محیطی" به نظرات "مالتوس" و"کارل ریتر" (که شاید اولین جغرافیدانی بود که عنوان جبر محیطی را بکار برد)و.. ، در"امریالیسم" که از جبر محیطی نشأت گرفته است و در شکوفایی آن نیز دخیل بوده از دیدگاه "فردریک راتزل" از پیشگامان جبر جغرافیایی و"السورث هانتینگتن" و... استفاده شده است. در بیان پارادایم امکان گرایی که توسط "لوسین فور" مطرح شد ، از دیدگاههای " ویدال دولابلاش" و" او.اچ. اسپات" و.. استفاده شده است. در این فصل به تآثیر این دو پارادایم در جریانات سیاسی جدید پرداخته است مثلا به تأثیر جبر محیطی بر سیاست استعماری کشورهای غربی که موجب شکل گیری امپریالیسم غربی شد و یا انقلاب بورژوازی. ولی به نظر میرسد به مکتب امکان گرایی به طور کامل پرداخته نشده است.
جبر محیطی :
بر اساس نظریه جبر محیطی كه دوره نسبتا مهمی از تاریخ علم جغرافیا را به خود اختصاص داده است، عناصر و عوامل طبیعی نظیر اقلیم ،ژئومورفولوژی و ... تعیین كننده و جهت دهنده فعالیت و زندگی انسان هاست.
مطابق این نظریه كلیه جنبه های زندگی انسان ها تابع محض شرایط طبیعی محل زندگی شان است ، به نحوی كه ویژگی های طبیعی مكان ها كنترل كننده فعالیت های انسان های ساكن در آن مكان هاست.
در حال حاضر می باید فارغ از تفاسیر نا بجایی كه در طول تاریخ و در جهت استعمار ملت های ضعیف و عینیت بخشیدن به تفكرات امپریالیستی از این نظریه صورت گرفته است و با انصاف و واقع بینی به قضاوت پیرامون جبر محیطی بپردازیم.
می دانیم كه عوامل طبیعی و فرهنگ و تكنولوژی انسانی در تعامل متقابل با یكدیگر محیط زندگی انسانها را شكل می دهند. جبر محیطی حاصل قضاوت اغراق آمیز در مورد نقش عوامل محیط طبیعی در زندگی انسانهاست، نقشی كه می باید با واقع بینی و با در نظر گرفتن سایر عوامل موثر مورد تشریح و بررسی قرار گیرد. باید گفت همان گونه كه نادیده انگاشتن عوامل طبیعی در زندگی و برنامه ریزی های انسانی تبعات نامناسبی را به دنبال دارد، تاكید بیش از حد و نگرش اغراق آمیز به نقش طبیعت نیز چندان خوشایند نیست.
به نظر می رسد كه بهتر آن است كه از آنچه در گذشته جبر محیطی خوانده می شد امروزه با اندكی تعدیل در مبانی آن" به بازدارندگی مشروط طبیعی" تعبیر نماییم. به این معنا كه با توجه به نقش انكار ناپذیر عوامل طبیعی در زندگی انسان ها و نیز بدون اغراق در این نقش می توان گفت كه ویژگی های طبیعی هر مكان حسب آن كه فرهنگ و توانایی های فنی و تكنولوژیكی ساكنان آن مكان در چه حد و اندازه ای است ، می توانند به تحدید زندگی و فعالیت های افراد آن مكان بپردازند.
در واقع ما با پذیرش نقش عوامل طبیعی و با واقع بینی ، برای این نقش حد و اندازه ای متغیر قائل هستیم كه حدود و دامنه تغییرات آن را به ویژگی های فرهنگی و تكنولوژیكی افراد انسانی وابسته می كنیم.